ᰔᩚ🖤فیک زندانی پارت ᰔᩚ🖤4

پارت 4 فیک زندانی👇

شرطا نرسید ولی چون مدرسه دارم براتون الان این پارت رو میذارم💖💕

ا.ت ویو :
به گفته ی الکس رفتم پیش رئیس:

ا.ت:بله قربان کاری داشتید؟

رییس:آره

ا.ت:بفرمایید

رییس:مگه بهت نگفتم با اون پارک جیمین صحبت نکن

ا.ت:بله گفتید ولی خیلی پرروعه و همش منو به حرف میاره

رییس:بازم بهت هشدار میدم باهاش صحبت نکن اون خیلی خطرناکه

ذهن ا.ت:(آخه چه ربطی داره)
ا.ت:چشم سعیم رو میکنم

رییس:میتونی بری

ا.ت:ایش مرتیکه ی بیشعور این همه راه منو کشونده تا اینجا که بهم اینو بگه؟😒
میدونه که حرفش فایده نداره

رفتم به سمت سالن غذاخوری دیگه تقریبا وقت نهار خوردن بود. غذا نودل جاجانگمیون بود منم دوست داشتم برای همین خوردم و برای جیمین هم غذا بردم اما مشکل اینجا بود که اون الان خوابه و من خب میترسم برم توی سلولش و غذارو بهش بدم.

جیمین ویو:

میدونستم الان وقت نهاره و خودمو

زدم به خواب که نقش مو عملی کنم ، الان دیگه
کم کم باید ا.ت بیاد.

بعد از چند دقیقه صدای پاهای ا.ت اومد و
(از صدای کفشاش معلوم بود)

فهمیدم که اومده حالا و وقتی اومد داخل کارمو عملی میکنم و میگیرمش🤭

ویو ا.ت:

وقتی مطمئن شدم جیمین خوابه رفتم و یه تیکه آدامس چسبوندم روی دوربین.
خیلی یواش کارت ورود به سلول رو روی حسگر در گذاشتم و در باز شد چند قدم رفتم جلو و غذا رو گذاشتم روی زمین یه نگاهیم به جیمین کردم ولی خواب بود تصمیم گرفتم برم بیرون و صداش بزنم که غذاشو بخوره.

اما وقتی خواستم برم یهو جیمین گفت:

جیمین:کجا هنوز باهات کار دارم؟!

من از ترس میخواستم جیغ بزنم که جلوی دهنم رو گرفت و منو نشوند روی پاش

چندبار دست و پا زدم ولی فایده ای نداشت

وقتی مطمئن شد جیغ نمیزنم دستشو از روی دهنم برداشت.

ا.ت: ت....تو..... بی.. دار بودی؟ (با لحن ترسیده)

جیمین :معلومه که بیدار بودم فکر کردی به همین راحتی میذارم بری؟

ا.ت:خ... خوا.... خواهش میکنم ب... باهام کاری نداشته باش.

جیمین:فکر کردی به این آسونیا ازت میگذرم؟

ا.ت:لط...فا بزار برم الان دوربین ها دارن ازت فیلم میگیرن

جیمین:هه فکر کردی نمیدونم آدامس گذاشتی روی دوربینا؟؟!

ا.ت:لطفا باهام کاری نداشته باش(با بغض)

جیمین:خیلی خب ولت میکنم ولی نمیذارم از سلولم بری بیرون(و کارت درو از جیب ا.ت برداشت)

ا.ت:ه.... هی داری چیکار میکنی اونو بذار سرجاش

جیمین:امکان نداره، این دست من میمونه

ا.ت:لطفا اون رو بده بهم

جیمین:باشه ولی به یه شرط

ا.ت:هر شرطی باشه قبوله

جیمین:قول بده که اگر این کارت رو بهت بدم الان نری از اینجا

ا.ت:چیییی؟

جیمین:نکنه کری؟

ا.ت:من نمیتونم بهت اعتماد کنم

جیمین:مجبوری

ا.ت:تو میخوای منو بکشی؟

جیمین:امم نه شایدم آره😏

ا.ت:اگر من الان از اینجا برم بیرون تو که بهم حمله نمیکنی و منو نمی کشی. مگه نه؟؟؟

جیمین :باشه ولی شب هم باید بیای پیشم

ا.ت:ولی .... (نذاشت حرفمو بزنم)

جیمین:ولی و آخه نداریم وگرنه نمیذارم الان از اینجا بری

ا.ت:باشه

ا.ت رفت بیرون و.....

ادامه در پارت بعدی😊

شرط های پارت بعدی:


8 تا لایک❤
12 تا کامنت📨📱
دیدگاه ها (۳۵)

🖤فیک زندانی پارت 5🖤

❢ فیک زندانی پارت 6 ❢

🖤فیک زندانی پارت 3🖤

✭فیک زندانی پارت 2✭

پارت 12خون تو رگام جم شد....ویو جونگکوک یه نفس عمیق کشیدم بع...

🖤مافیای من🖤

❣پارت پنجم❣ویوی جونگکوک: وقتی اون دختره که اسمش ا/ت بود وار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط